اهل تهران
اهل تهرانم/شهر من اینجاست/شهر من گمشده است/در میان رتبه دروسم/کالجی دارم عاری از یک برگ درخت/عاری از سایه رنج/و خوابگاهی که در این نزدیکیست/زیر آن سایه ابر/پای این برج بلند/در اتاقم جریان دارد مار/جریان دارد سوسک/موش از پشت جدارش پیداست/من غذایم را وقتی میخورم/که کافورش را ریخته باشند سر دیگ غذا/توی پیمانه ماست/همه ذرات وجودم متجدد شده است/از عطش بانی روز/چه خیالی چه خیالی میدانم ضد آفتاب من خالیست/مغزهارا باید شست جور دیگر باید گفت/که میگوید شریف عالیست؟/چرا در انتخاب هیچکس اینجا نیست؟/دشت لوت چه کم از جنگل و باران دارد؟/مغز هارا باید شست/جور دیگر باید گفت